افشین قطبی، مردی که با ادبیات «دلشیر» بخشی از تاریخ فوتبال ایران شد، این بار در امارات و در یک گفتوگوی بیپرده، سکوتش را شکست. سرمربی سابق تیم ملی و پرسپولیس، از پنالتی زدن عجیب تیم ملی مقابل ازبکستان و معمای لپتاپ شکستهاش میگوید و با چشمانی اشکبار از دلتنگی برای مادرش و ایران حرف میزند. او ضمن رد قاطعانه احتمال حضور در استقلال، هشداری جدی به تیم ملی میدهد: «مسئولیتپذیر باشید، غرور ملی شوخی نیست.»
این بار میهمان هفته هفت ورزشی از راه دور و با ارتباط آنلاین در برنامه حاضر شد؛ افشین قطبی از امارات با سامان خدائی در استودیو هفت ورزشی گفتگو کرد.
فوتبال ایران چهرههای زیادی به خود دیده است، اما کمتر کسی را میتوان یافت که مثل او، دانش روز دنیا را با احساسات ناب ایرانی و ادبیاتی منحصربهفرد گره زده باشد. سالها از آن روزهایی که واژه «امپراتور» سکوهای آزادی را میلرزاند گذشته، اما «افشین قطبی» هنوز همان است؛ با همان انرژی مثبت، همان نگاه دقیق فنی و البته همان عشق بیپایان به سرزمین مادری.
در این گفتوگوی اختصاصی که در حاشیه سفر او به امارات انجام شده، با افشین قطبی از هر دری سخن گفتهایم؛ از آنالیز فنی دقیق تیم امیر قلعهنویی و ماجرای عجیب پنالتیها در بازی با ازبکستان، تا خاطرات شیرین جام جهانی ۹۸ آمریکا و روزهای پرالتهاب قهرمانی با پرسپولیس. قطبی در این مصاحبه، نه تنها به عنوان یک کارشناس خبره، بلکه به عنوان یک عاشق دلسوخته فوتبال ایران، حرفهایی زده که خواندنش را به هیچوجه نباید از دست داد. با ما همراه باشید در سفری به دنیای مردی که هنوز معتقد است: «ما ایرانیها قادر به انجام هر کاری هستیم.»
این گفتگو را می بینید و متن کامل مصاحبه را می خوانید:
سلام و درود میگویم به تمامی مخاطبان عزیز ورزشی در هر نقطه از جهان و در هر ساعت از شبانهروز که ما را مشاهده میکنند. امروز میزبان یک مهمان ویژه از راه دور هستیم؛ شخصیتی که با ادبیات متفاوت خود وارد فوتبال ایران شد، «قلب شیر» را به فوتبال کشور آورد و محبوبیت فراوانی کسب کرد. بینندگان عزیز، این شما و این افشین قطبی.
آقای قطبی، سلام و خیلی خوش آمدید به «هفت ورزشی».
بسیار خوشحالم که در کنار شما و همه هواداران فوتبال هستم. فقط یک سؤال دارم؛ «هفت ورزشی» یعنی برنامه ساعت هفت صبح پخش میشود؟
ساعت هفت صبح روزنامه «هفت صبح» را روی گیشه میرود و به همین دلیل تمام پلتفرمهایی که به این مجموعه مرتبط هستند، پیشوند «هفت» را دارند. میشود گفت ما هم نوعی سحرخیزی داریم، البته مانند خود شما.
عدد هفت عدد خوششانسی است. یادم هست زمانی که جوان بودم، چند سال شماره ۷ را میپوشیدم و بسیاری از بازیکنان بزرگ دنیا همیشه شماره ۷ را انتخاب میکردند.
آنها جزو محبوبترین، دوستداشتنیترین و البته خوشتیپترین بازیکنان بودند؛ افرادی مانند دیوید بکام و کریستیانو رونالدو.
بله، البته آنها در سطح دیگری هستند.
از نظر استایل و شخصیت میتوانم شما را همسطح آنها بدانم.
لطف دارید، واقعاً محبت میکنید.
به خاطر کدام بازیکن شماره میپوشیدید؟ البته که رونالدو در آن دوره حضور نداشت، اما آن زمان هم شمارههای محبوبی بودند.
راستش من فکر میکنم آن زمان جوانترین بازیکن تیم بودم و کسی آن شماره را نمیخواست!
عجیب است، چون یکی از محبوبترین شمارهها محسوب میشود.
بله، اما اغلب زمانها شماره ۱۴ را انتخاب میکردم، به دلیل علاقهام به یوهان کرایف.
برویم سراغ حضور شما در امارات. به چه دلیل به این کشور سفر کردهاید؟ شنیدهایم برای مذاکره با یک تیم آنجا هستید. آیا درست است؟
بله، من به چند دلیل به امارات آمدم. دوستان زیادی در این کشور دارم از سالهای گذشته. همچنین چند تیم مایل بودند با من صحبت کنند و مدیر برنامههایم من را دعوت کرد تا برای مذاکرات به امارات بیایم. در کنار آن، بسیار علاقهمند بودم تیم ملی را از نزدیک ببینم و بازی مقابل ازبکستان را تماشا کنم.
حتی یک ملاقات کوتاه با آقای امیر قلعهنویی داشتم تا انرژی مثبت، اعتمادبهنفس و حمایت خود را به ایشان، کادر فنی و بازیکنان تیم ملی منتقل کنم.
در این ملاقات چه صحبتهایی رد و بدل شد؟ حالوهوای اردوی تیم ملی و دیدار با آقای قلعهنویی چگونه بود؟
مثل همیشه عالی بود. وقتی به ایران آمدم، امیرخان یکی از موفقترین مربیان کشور بود بهخصوص که من مربی پرسپولیس بودم و ایشان استقلالی بود، یک جذابیتی داشت. مثلا آقای حجازی، آقای قلعه نویی استقلالی بودند و از همان زمان احترام زیادی برای ایشان قائلم و رقابت با چنین مربیانی را دوست دارم.
پس از پایان جام ملتها و در جریان مرحله مقدماتی جام جهانی، گفته شد که امیر قلعهنویی به شما پیشنهاد همکاری داده بود؛ چه بهصورت مستقیم و چه غیر مستقیم. اما این همکاری شکل نگرفت. دلیلش چه بود؟
واقعاً دلیل مشخصی برای آن نمیدانم. کسانی که من را میشناسند میدانند که احساس عمیقی نسبت به ایران و مردم کشورم دارم و همیشه خواستهام به فوتبال ایران خدمت کنم. یکی از دلایلی که پس از ۲۰ سال به ایران برگشتم و سرمربی پرسپولیس شدم، عشق عمیقی بود که به کشورم داشتم.
کسانی که خارج از ایران زندگی میکنند می توانند گفته من را تایید کنند، این حس حتی بیشتر است. هر چه دورتر باشی، بیشتر میخواهی نزدیک شوی. ما خاطرات بسیار خوبی از فوتبال ایران داریم؛ از زمانی که کودک بودیم و در خیابانها بازی میکردیم. آن دوره تلویزیون نداشتیم و فوتبال را از رادیو گوش میدادیم. بعد که تلویزیون آمد، دیدن فوتبال برای جوانانی مثل خودت که بدانی تلویزیون نبود. فقط با یک رادیو قدیمی که یک لامپ رویش بود، می پیچاندیم و میفهمیدیم آقای کلانی در حال سر زدن است و آقای حجازی در حال دایو بستن. اینها را در رویای خودمان میساختیم و حرکاتشان را در خیابانها تکرار میکردیم. وقتی فوتبال برایت اینقدر رؤیایی باشد، مثل خواندن کتاب است؛ تصاویری که باید خودت بسازی. فکر میکنم این عمق عشق را بیشتر میکرد. مثل الان نبود جوانان با یک کلید روی موبایل هوشمندشان همه چیز را ببینند.
من نزدیکترین تجربهام به فوتبال رادیویی وقتی بود که در پنجم دبستان معلمی داشتیم که عاشق فوتبال بود. وسط درسدادن رادیویی میآورد که نتایج بازیها – مخصوصاً بازی استقلال که تیم رقیب شما بود – را دنبال کند. غیر از آن، بیشتر فوتبال را از تلویزیون دیدهام.
واقعاً جذاب بود، خصوصاً لحظاتی که مکث میشد و نمیدانستی چه اتفاقی افتاده. یادم هست یکبار در بازی تیم ملی که عقب بودیم، یکباره گل زدیم و من جلوی رادیو پریدم و دور اتاق میدویدم! مادرم پرسید چه شده؟
آن دوره گذر از رادیو به تلویزیون سیاهوسفید، سپس رنگی… همه را تجربه کردیم. الان هم تکنولوژی و هوش مصنوعی وارد فوتبال شده و نمیدانم چه تأثیری در آینده خواهد گذاشت. جالب خواهد بود
و چه امکاناتی میتواند حتی برای بیننده ایجاد کند؛ جدا از تأثیر بر کادر فنی. میدانم فیفا اپلیکیشنی برای جام جهانی ارائه کرده بود که هواداران میتوانستند لحظهبهلحظه دادهها و مثلا Heat Map بازیکنان را ببینند.
به نظر من اگر از تکنولوژی درست و سالم استفاده شود، میتواند کیفیت زندگی و کیفیت کار را بالا ببرد. ببخشید اگر بعضی کلمات فارسی را گم میکنم؛ امیدوارم تا پایان مصاحبه بهتر بتوانم صحبت کنم.
فارسی شما بسیار زیباست. همان زمانی که وارد فوتبال ایران شدید، ادبیاتتان برای همه – از جمله من که نوجوانی بیننده فوتبال بودم – جذاب بود. امروز افتخار دارم به عنوان مجری و خبرنگار کنار شما باشم. هنوز هم ادبیات شما برای خیلیها دوستداشتنی است.
اما گاهی درک آن برای برخی سخت است. مثلا ممکن است هزاران کلمه بلد باشید ولی برای من چند تا صفر از آنها را باید کم کنید. به همین دلیل باید مکث کنم. وقتی بعد از سالها بازگشتم حتی فارسی هم نمیتوانستم بخوانم، چون خیلی وقت بود فارسی ننوشته بودم. اما خیلی زود برگشت.
الان تقریباً بیشتر فارسی را میتوانم بخوانم. فکر میکنم پشت ذهن ما یک چیپ هست که وقتی تکرار میکنی و صحبت می کنی، خط های نورون باز می شود و دوباره شروع به کار میکنند.
ما که واقعاً از صحبتهای شما لذت میبریم. اگر همین الان امیر قلعهنویی به شما پیشنهاد حضور در کادر فنی تیم ملی را بدهد، قبول میکنید؟
این موضوع بستگی به نقش و روش کار دارد. همه میدانند – و فکر میکنم خود امیرخان هم درک میکند – که مشکلات زیادی اطراف تیم ملی وجود دارد. اما من معتقدم در پنج ماه میتوان کارهای بزرگی انجام داد و تیم را به سمت مثبت هدایت کرد.
به نظرم اکنون بهترین فرصت است که تیم ملی به مرحله بعد جام جهانی برود و نتایج بزرگی رقم بزند. چیزی که برای من جذاب است، این است که ما در آمریکا و کانادا تعداد زیادی ایرانی داریم که عاشق تیم ملی هستند. ممکن است گاهی انتقاد کنند، ممکن است بشنویم تیم ملی را دوست ندارند اما در عمق احساسشان تیم ملی و کشورشان را دوست دارند.
در بازیهای خارج از ایران، بهویژه در کشورهایی مثل آمریکا، استادیومها گاهی شبیه خاک ایران میشود. یادم است وقتی تیم ملی در جام جهانی ۹۸ مقابل آمریکا بازی کرد، من آنجا بودم، تقریباً نود درصد هواداران ورزشگاه ایرانی بودند و وقتی ایران گل زد، استادیوم منفجر شد. این احساس هنوز در قلب ایرانیان داخل و خارج از کشور وجود دارد. چند سال پیش قرار بود بازی دوستانهای در کانادا برگزار شود و همه بلیتها در 30 دقیقه فروخته شد. این نشان میدهد فرصت بسیار خوبی داریم تیم ملی را سربلند کنیم و مردم را یکدست کند.
گفتید که اکنون برخی مردم میگویند تیم ملی را دوست نداربم، اما در عمق قلب مردم همچنان علاقه وجود دارد. شما بدون تعارف، یکی از دوستداشتنیترین پرسپولیسیها را ساختید. حالا با توجه به آن تجربه، فکر میکنید چرا برخی میگویند تیم ملی را دوست نداریم و چطور میشود این آشتی و دوستداشتنیشدن دوباره به وجود بیاید؟
فکر میکنم یکی از دلایلی که مردم کمی از تیم فاصله گرفتهاند، این است که برخی بازیکنان ملی ما باید بیشتر مکث کنند و نگاه کنند که چه جایگاه ارزشمندی دارند. آنها از خوششانسترین افراد جامعه هستند؛ چون اولاً کاری را انجام میدهند که از کودکی عاشقش بودند، محبوباند، مورد توجه قرار میگیرند، شهرت دارند، درآمد خوبی کسب میکنند و پول زیادی می گیرند و در نهایت برای تیم ملی کشورشان بازی میکنند. از این بیشتر افتخار نیست.
اگر بازیکنان نشان دهند که تعصب، شجاعت و مسئولیتپذیری دارند و در صورت عملکرد نامناسب مسئولیت را بپذیرند و کمتر درباره مشکلات صحبت کنند، ارتباط مردم با تیم بهتر میشود.
من در هشت کشور کار کردهام. هیچجا ندیدم که بگویم هیچ مشکلی نیست. همهجا مشکلات وجود دارد. مردم وقتی فوتبال تماشا میکنند، خودشان با مشکلات مختلف مواجهاند؛ مالی، خانوادگی، شغلی یا شخصی. اما وقتی فوتبال را نگاه میکنند، میخواهند برای صد دقیقه همه چیز را فراموش کنند و از بازی لذت ببرند. فقط میخواهند ببینند بازیکن برایشان میجنگد و بازی خوبی انجام میدهد. تنها چیزی که می خواهند بشنوند این است که یک بازیکن در مورد این و آن گله کند.
در هر بازی پیروزی هست، گاهی مساوی و گاهی شکست. اما اگر با شجاعت و جنگندگی بازی کنی، هرگز دل مردم را از دست نمیدهی.
شما در تورنمنت «العین» امارات حضور داشتید و قطعاً بازیهای تیم ملی را مشاهده کردید. از نگاه فنی یا حتی غیرفنی، بزرگترین مشکل تیم ملی در حال حاضر چیست؟
به نظر من بیشتر کارهای ضروری برای ساخت یک تیم ملی باید قبل از اردوها انجام شود. بین اردوها باید همه بازیکنان بررسی شوند. همیشه معتقدم تیم ملی باید سه نوع بازیکن داشته باشد:
۱. بازیکنان جوان که بتوانند تجربه کسب کنند، انرژی بیاورند و اهداف آیندهشان باعث شود تا در تمرین ها مبارزه کنند.
2. بازیکنان 23 تا 28 ساله در اوج فیزیکی (تقریباً ۱۰ تا ۱۵ نفر)، که در بهترین سن فوتبالی قرار دارند.
3. بازیکنان باتجربه، که تجارب بینالمللی خود را به میدان میآورند.
این ساختار در چهار سال بین جامهای جهانی باید شکل بگیرد، اما ما چنین کاری انجام ندادهایم.
نکته مهم دیگر این است که لیگ برتر ما مانند آینهای برای تیم ملی عمل میکند. کیفیت رقابتها، سطح تمرینات و نحوه بازی بازیکنان در لیگ بسیار تعیینکننده است. اگر لیگ با کیفیت باشد، تیم ملی قطعاً بهتر خواهد شد.
در حال حاضر تعداد بازیکنانی از ما که در بالاترین سطح فوتبال اروپا بازی میکنند بسیار کم است.
کادر فنی باید هر هفته بازیها را از نزدیک مشاهده کند؛ در صورت عدم امکان، دستکم با دقت از طریق ویدئو آنها را بررسی کند. بازیکنی که در باشگاه خود بازی نمیکند یا در فرم مناسب نیست، نمیتواند ظرف سه روز در اردو برای تیم ملی آماده شود. بازیکنانی که شرایط مسابقه ندارند، نباید به تیم ملی دعوت شوند. ما به اندازه کافی بازیکن از باشگاههای بزرگمان در تیم ملی نداریم. خوبها باید دعوت شوند. این نشان میدهد که ما لیگ برتر را تماشا می کنیم.
در بازی مقابل ازبکستان، از نظر دفاعی پیشرفت داشتیم؛ فاصله بین خطوط کوتاهتر بود و سازمان دفاعی بهتر عمل کرد. اما هنوز فشار لازم روی حریف را وارد نمیکنیم. باید جسارت بیشتری داشته باشیم، بالاتر بازی کنیم و توپ را سریعتر به جلو منتقل کنیم.
وقتی توپ را میبریم، باید ساختار حمله خیلی سریع شکل بگیرد؛ مثلثها و لوزیهای لازم ایجاد شود تا گزینههای پاس کوتاه، بلند، چپ، راست و پشت وجود داشته باشد و بتوانیم با یک یا دو ضرب بازیکن آزاد را پیدا کنیم.
در بیست دقیقه پایانی بازی، چند بازیکن جوان وارد میدان شدند و انرژی و کیفیت بالایی آوردند. سؤال من این است که چرا آنها زودتر وارد نمیشوند؟ چرا بیشتر فرصت بازی ندارند؟
فشار روی تیم ملی و روی امیرخان زیاد است. در فرهنگ فوتبال ما، فرآیند ساخت تیم اهمیت کمتری نسبت به نتیجه دارد. مربی زمانی میتواند جوانگرایی کند که از حمایت برخوردار باشد. اگر پیروزی در هر بازی الزام قطعی باشد، پرورش تیم سخت میشود. باید به مربی زمان بدهیم تا تیم بسازد؛ البته تا وقتی عملکرد در مسیر درست باشد.
در صحبتهایتان از تیمسازی و جوانگرایی گفتید. مثلاً در بازی با ازبکستان، در دقایق پایانی ورود بازیکنان جوان مثل کوشکی باعث فشار جدی بر خط دفاع حریف شد. آیا در پنج ماه باقیمانده تا جام جهانی فرصت جوانگرایی و میدان دادن به این بازیکنان وجود دارد یا دیر شده؟
به نظر من فرصت وجود دارد. یادم هست سال ۲۰06 تنها هشت ماه تا جام جهانی مانده بود، من را آوردند. ما در همین مدت کوتاه توانستیم تیمی بسیار قدرتمند بسازیم که نتایج خوبی گرفت، حتی مقابل فرانسه مساوی کرد و با پیروزی مقابل توگو چهار امتیاز در گروه به دست آورد.
در کرهجنوبی، سه ماه پیش از جام جهانی 2002، هیچ نتیجهای نمیگرفتیم و مردم ناامید بودند. اما هر روز که نزدیکتر شدیم، تیم شکل گرفت. بازی اول که مقابل لهستان به پیروزی رسیدیم، انگیزه و اعتماد به نفس زیادی به تیم تزریق شد و تیم به مرحله بعد صعود کرد.
فوتبال میتواند خیلی سریع تغییر کند. گاهی فقط حضور یک بازیکن تأثیرگذار است. ۱۰ درصد بازیکنان زمین میتوانند سرنوشت را تغییر دهند. شاید در یک صحنه، یک بازیکن همهچیز را عوض کند؛ کسی که انگیزه و روحیه میآورد. همانطور که گفتید حضور یک بازیکن جوان میتواند نظم حریف را به هم بریزد.
فقط باید با انرژی مثبت جلو برویم، تیم را متحد کنیم و برای نتیجه گرفتن در جام جهانی تلاش کنیم. این مهمترین موضوع است.
جمله خیلی زیبایی گفتید؛ اینکه هر بازیکن میتواند ۱۰ درصد تأثیرگذار باشد و فوتبال سریع تغییر میکند. اما در فوتبال ما، انگار بعضیها عامدانه تلاش میکنند نشان بدهند که فوتبال ایران خالی از استعداد و جوان است و مدام میگویند “نمیشود”.
من همیشه با انرژی مثبت زندگی کردهام. ممکن است اختلافها زیاد باشد، اما سعی میکنم حتی کوچکترین بخش مثبت را ببینم؛ همین نگاه مثبت باعث میشود یک قدم به جلو برداریم. انرژی مثبت مثل برق عمل میکند؛ از یک نفر به نفر بعدی منتقل میشود، به توان 2 بالا میرود، 2 می شود 4 و 4 می شود ۱۶.
ایرانیها در همه زمینهها نابغه هستند، اما یکی از مشکلات این است که اگر دو ایرانی کنار هم قرار بگیرند، گاهی تواناییها تقسیم میشود. اگر سه نفر باشند، شاید اختلاف بیشتر شود! ما باید این روند را تغییر دهیم و این مربوط به رهبری (Leadership) است؛ از سرمربی تا کاپیتان و همه بازیکنان.
در همین مورد میخواهم ریزتر صحبت کنیم. در تورنمنت العین اتفاقی افتاد؛ در ضربات پنالتی، ظاهراً قرار بود مهدی طارمی پنالتی آخر را بزند، اما میلاد محمدی بدون اطلاع سرمربی ضربه را زد. تحلیل شما چیست؟
من آن صحنه را دیدم. قبل از اینکه میلاد محمدی پنالتی را بزند، احساس کردم نتیجه خوبی نخواهد داشت. شکل ایستادن او و body language بدنیاش مناسب نبود.
نمیدانم امیرخان نام پنج پنالتیزن را اعلام کرده بود یا خیر و آیا تغییر توسط خود بازیکنان انجام شد. اما آنچه میدانم این است که بازیکنان باید بسیار مسئولیتپذیر باشند. بازیکنان بزرگ در چنین لحظاتی باید جلو بیایند، توپ را بردارند و پنالتی بزنند. هر آنچه سرمربی دستور میدهد باید اجرا شود. اگر چنین نباشد، باید برخورد انضباطی جدی صورت گیرد تا تکرار نشود.
ما یک گل جلو بودیم اما همهچیز تغییر کرد. فکر میکردم اگر بازی به پنالتی برسد، قطعاً میبریم چون یکی از بهترین گلرهای آسیا و بازیکنان پنالتیزن را داریم. حضور نداشتن طارمی و علیپور بین پنالتیزنهای اول، برای من و مردم ایران بسیار تعجببرانگیز بود. هر دو از بهترین بازیکنان و گلزنان تیم هستند. این تصمیم واقعاً شوکآور بود.
اگر شما سرمربی بودید و بازیکن بدون هماهنگی شما پنالتیزن را تغییر میداد، چه واکنشی نشان میدادید؟
هر مربی روش خود را دارد. ابتدا با بازیکنان گفتوگو میکنم تا دقیقاً بدانم چه اتفاقی رخ داده است. سپس با کادر فنی جلسه میگذاریم و تصمیم میگیریم.
اما به نظر من، ما نباید هرگز به تیمی مانند ازبکستان ببازیم. ما کشور 9۰ میلیون نفری هستیم. غرور ملی اجازه نمیدهد چنین بازیهایی را از دست بدهیم. دیدم کسانی که کنار من نشسته بودند در آن بازی، همه قلبهایشان شکست؛ نه فقط کسانی در کنار من، بلکه میلیونها نفر بیننده. من شخصاً بسیار ناراحت شدم. بازیکنان و مربیان تیم ملی باید مسئولیت بیشتری بپذیرند چون عملکردشان بر فرهنگ و غرور ملی اثر میگذارد. بازی دوستانه هم باشد، نتیجه اهمیت دارد؛ زیرا پیروزی اعتمادبهنفس میآورد و ابزار ساخت تیم است.
به نظر شما چرا بازیکنان چنین تصمیمی گرفتند؟ چه چیزی در ذهن بازیکن شکل میگیرد که در آن لحظه بگوید «من پنالتی نمیزنم، بازیکن دیگری بزند»؟
واقعاً نمیدانم و باید از خودشان پرسیده شود. فکر میکنم طارمی هم عذرخواهی کرده بود. گاهی شاید بازیکن حس خوبی نداشته باشد و نخواهد پنالتی بزند. یا ممکن است فکر کند بازیکن دیگری هم تجربه این لحظه را داشته باشد – اما این تصمیم باید در تمرین گرفته شود، نه در بازی ملی.
بازیکنان صرف نظر از سنشان، نیاز به منتور دارند؛ کسی که با تجربه خودش بتواند به آنها آموزش بدهد و راهنمایی کند. شاید چنین چیزی در آن لحظه وجود نداشت یا بازیکنان گوش ندادند.
قرعهکشی جام جهانی نزدیک است و طبق رتبهبندی فیفا، ایران به احتمال ۹۹ درصد در سید دوم قرار میگیرد. آیا این شرایط به نفع ماست؟ و فکر میکنید همگروهی با چه تیمهایی میتواند به صعود ما کمک کند؟
من دوست دارم یکی از تیمهای میزبان در گروه ما باشد؛ چون معمولاً برای میزبانها تلاش میکنند تا با تیمهای ضعیفتر همگروه شوند. شک ندارم یک تیم اروپایی و یک تیم آفریقایی یا آمریکای جنوبی نیز در گروه ما خواهد بود.
در نهایت، مهم نیست چه تیمهایی باشند. اگر چهار امتیاز کسب کنیم، قطعاً صعود میکنیم. اگر بتوانیم شش امتیاز بگیریم، احتمال دارد در مرحله بعد با تیم ضعیفتری بازی کنیم.
تاریخ نشان داده تیمهایی مثل آلمان همیشه در تورنمنتها خوب عمل میکنند چون با هر بازی بهتر میشوند. برعکس، برخی تیمها مانند هلند یا انگلیس وقتی طولانیمدت با هم هستند، تمرکزشان را به دلیل مشکلات فرهنگی یا فشار رسانهها از دست میدهند.
اگر شما بخواهید از بین آمریکا، کانادا و مکزیک یکی را انتخاب کنید، کدام را برای همگروهی ایران انتخاب میکنید؟
هر سه ویژگیهای خاص خود را دارند. اگر بخواهیم از نظر سبک بازی نگاه کنیم، فکر میکنم فوتبال مکزیک از نظر تاکتیکی نزدیکتر به فوتبال ماست و شاید بهتر بتوانیم مقابل آنها بازی کنیم.
کانادا تیمی بسیار قدرتمند از نظر بدنی و سرعتیست، اما معمولاً فقط یک مهاجم گلزن درجهیک دارد (جاناتان دیوید). تیم آمریکا در شش بازی اخیر بهتر شده؛ در ابتدا عملکرد خوبی نداشت.
بهنظر من، مکزیک میتواند گزینه مناسبتری برای گرفتن امتیاز باشد. مقابل آمریکا و کانادا نتیجه میتواند ۵۰-۵۰ باشد. حس من این است که یکی از میزبانها در گروه ما خواهد بود.
فکر میکنم مکزیک باشد چون بازی افتتاحیه در مکزیک برگزار خواهد شد. احتمال دارد ایران در بازی افتتاحیه حضور داشته باشد.
این اتفاق بسیار مهم خواهد بود. فشار اصلی بر تیم میزبان است و میتواند برای ما فرصت باشد. بازی اول همیشه برای میزبان بسیار سخت است.
جام جهانی ۲۰۲۶ برای اولین بار با ۴۸ تیم برگزار میشود. این تصمیم را برای فوتبال چگونه ارزیابی میکنید؟
فکر میکنم این تصمیم باعث میشود تعداد بیشتری از کشورهای جهان در جام جهانی شریک شوند و بینندگان بیشتری داشته باشد. فیفا از نظر اقتصادی بسیار هوشمندانه عمل کرده تا هم درآمد تلویزیونی و هم حضور تماشاگران در استادیوم افزایش یابد.
با این حال، همیشه احساس کردهام جام جهانی باید ویژه بهترین تیمهای دنیا باشد. وقتی تعداد تیمها به ۴۸ میرسد، کمی از کیفیت رقابت کم میشود، اما از مرحله بعدی شاید دوباره کیفیت بالا برود.
اینکه کشورهای بیشتری قرار است در جام جهانی مشارکت کنند، جذاب ترش می کند.
گفته میشود جام جهانی آینده بسیار گران خواهد بود. گزارشی منتشر شد که قیمت بلیت پارکینگ درآمریکا معادل بلیت بازی گروهی جام جهانی قطر است. نظر شما چیست؟
من در جام جهانی ۱۹۹۴ در آمریکا حضور داشتم و بازیهای زیادی را از نزدیک تماشا کردم. در غرب آمریکا با ماشین مسافتها را طی میکردم تا بازیها را ببینم.
آمریکا و فیفا توانستند بیشترین درآمد را از همان جام بگیرند. فکر میکنم جام ۲۰۲۶ شاید پرسودترین جام جهانی باشد. ممکن است از ماهها قبل بلیتها با قیمت بالا عرضه شود، اما شاید نزدیکتر به جام جهانی قیمتها کاهش یابد.
با توجه به وضعیت اقتصادی فعلی جهان، نمیدانم مردم چگونه میتوانند هزینههای سنگین بلیت، پارکینگ یا حتی ۱۰ دلار برای یک بطری آب را پرداخت کنند.
با توجه به تجربه حضور در چند جام جهانی، از نظر شما مهمترین فاکتور موفقیت یک تیم ملی در جام جهانی چیست؟
من در چهار تیم ملی کار کردهام و در سه جام جهانی حضور داشتهام. دلیل تأکید بر این موضوع این است که جام جهانی رؤیای هر بازیکن و مربی است.
اتفاقاتی که در جام جهانی رخ میدهد، در هیچ کتاب یا برنامه تلویزیونی قابل درک نیست. هر روز و هر ثانیه تجربهای جدید است. هیچکس نمیتواند تو را از قبل برای آن آماده کند.
به همین دلیل تجربه بسیار اهمیت دارد. باید چند بازیکن باتجربه در تیم حضور داشته باشند که طعم موفقیت در جام جهانی را چشیده باشند. همچنین داشتن کادر فنی باتجربه برای این رقابتها ضروری است.
بازیها هر سه تا چهار روز برگزار میشود. بازی اول بسیار مهم است؛ اگر در بازی اول نتیجه بگیرید، مسیر بسیار آسانتر میشود چون اعتمادبهنفس تیم بالا میرود. اما اگر در بازی اول شکست بخورید، فشار رسانهها، هواداران و حتی درون تیم بسیار بالا میرود.
بنابراین برنامهریزی برای داشتن تیم کامل، پوشش هر پست با حداقل دو بازیکن، آمادگی برای مصدومیتها، انتخاب حریفان قدرتمند برای بازیهای تدارکاتی و برگزاری اردوها در شرایط نزدیک به محل برگزاری جام جهانی، بسیار مهم است.
در نهایت، فاکتور شانس نیز لازم است؛ اینکه تمام بازیکنان سالم باشند و در بهترین فرم در اختیار تیم قرار گیرند.
برگردیم به 27 سال پیش. در جام جهانی ۱۹۹۸، شما همراه تیم ملی آمریکا بودید و با ایران همگروه شدید. چه احساسی داشتید؟ همکارانتان چه نگاهی داشتند، چون میدانستند شما اصالت ایرانی دارید؟
برای من شخصاً یک رؤیا بود. همانطور که همیشه گفتهام، عشق من به کشورم و آن سه رنگ پرچم ایران همیشه همراه من بوده است. تیم ملی ایران در آن دوره بسیار قدرتمند بود؛ از احمدرضا عابدزاده گرفته تا مهدی مهدویکیا، کریم باقری، خداداد عزیزی و علی دایی. این پنج نفر پایههای اصلی تیم بودند.
میدانستم کار برای آمریکا بسیار سخت خواهد بود، چون بازیکنان ایران ایمان بسیار عمیقی به آن بازی داشتند؛ ایمانی که از احساس مردم ایران میآمد. بازی برای مردم، عشق و انرژی خاصی به بازیکنان میداد.
آمریکا شناختی از تیم ایران نداشت؛ نه بازیکنان، نه سبک بازی. شاید احترام لازم را هم نداشتند. این باعث شد ایران بتواند بازی درخشانی انجام دهد و پیروز شود.
هنوز لحظه گل حمید استیلی را یادم هست؛ ضربه سر او، گل دوم مهدویکیا، توپهایی که آمریکا به تیر دروازه زد و بیرون آمد، و سیوی که عابدزاده انجام داد که مثل هواپیما در هوا ایستاد… لحظات فراموشنشدنی بودند.
چیزی که بیشتر از همه در قلبم ماند، حضور هواداران ایرانی بود؛ با دو پرچم بر صورتشان و دوستی که بین مردم دو کشور در آن لحظه شکل گرفت. آن را هرگز فراموش نمیکنم.
پیش از شروع بازی، دو تیم کنار هم ایستادند و عکس یادگاری گرفتند. آن لحظه برای شما چگونه بود؟
آن لحظه قلبم را گرم کرد. نشان داد که هنوز امید وجود دارد؛ اینکه دنیا میتواند جای بهتری باشد. بهجای آنکه مرزها ما را از هم جدا کنند، شاید بتوانند ما را به هم نزدیک کنند.
شما به آمریکاییها نگفتید که وقتی تیمی را دست کم میگیرند، آن تیم میتواند برایشان دردسرساز شود؟
بله، من با دقت و عمق زیادی در آنالیزم نشان داده بودم که تیم ایران چقدر تیم باکیفیتی است. تمامی بازیهای تیم ملی ایران را از نزدیک و از طریق ویدیو مشاهده و تحلیل کرده بودم. در آن زمان، ما یک کامپیوتر دسکتاپ داشتیم و با استفاده از نرمافزار «مستر کوچ» میتوانستیم صحنههای مختلف بازی را برش بزنیم. من بارها نشان دادم که اغلب گلهای ایران از سمت راست زمین ساخته میشود؛ زمانی که آقای مهدویکیا نفوذ میکرد و سانترها به تیرک اول یا دوم ارسال میشد و آقای علی دایی که در محوطه جریمه بسیار خطرناک بود. همچنین خداداد عزیزی به خوبی فضاهای ایجاد شده بین علی دایی را پوشش میداد و وارد حمله میشد و شرایط گلزنی ایجاد میکرد. کریم باقری نیز توانایی بسیار زیادی در شوتهای راه دور داشت.
فکر میکنم بازیکنان آمریکا همه اینها را میدانستند، اما آگاهی و تجربه عملی متفاوت است. دانستن با تجربه کردن فرق دارد. احساس کردم پس از بازی با ایران، بازیکنان آمریکا احترام ویژهای نسبت به بازیکنان ما پیدا کردند.
به یکی از مهمترین مقاطع حرفهای شما برسیم؛ زمانی که با پیشنهاد حمید استیلی و پیگیری حبیب کاشانی به پرسپولیس آمدید و سرمربی این تیم شدید. در آن زمان نگاهتان به پرسپولیس و فوتبال ایران چه بود؟
اگر یادتان باشد، من پیش از آن دستیار آقای پیم وربیک بودم و نقش بسیار مهمی در تیم داشتیم. قراردادی چهار ساله داشتیم تا برای جام جهانی ۲۰۱۸ آماده شویم. زمانی که این پروژه را آغاز کردیم، سه تیم ملی مختلف به ما سپرده شد؛ برای بازیهای آسیایی، المپیک و جام ملتها و جام جهانی. ما با برنامهریزی دقیق توانستیم یک نسل جدید را برای این سه تیم بسازیم و نتیجه آن را هم دیدیم.
در ده سال بعد، تیم کره جنوبی بسیار قدرتمند شد. زیرا ما بازیکنان جوانی مانند «کی سونگیونگ» را وارد تیم کردیم؛ او تنها ۱۸ سال داشت که او را به تیم ملی آوردیم و بعدها کاپیتان شد.
آن زمان که پیشنهاد پرسپولیس آمد، ما سوم آسیا شدیم و ژاپن را شکست دادیم.
وقتی پیشنهاد آمد اشک در چشمانم جمع شد و برای یکی دو روز احساس غرور و گرمای خاصی در دلم بود؛ چون فکر کردم آن روز شاید هیچوقت تکرار نشود. چند بار هم تلاش کردم به ایران بازگردم، اما به دلیل نداشتن گذرنامه و مدارک لازم موفق نشدم. حتی زمانی که کره جنوبی قرار بود مقابل ایران بازی کند، اجازه ندادند پاسپورت بگیرم و بیایم و بازی را از تلویزیون تماشا کردم. همین اتفاق انگیزهام را برای بازگشت بیشتر کرد. آقای کاشانی و استیلی لطف کردند و این پیشنهاد را دادند.
هنگامی که هواپیما در تهران نشست و از فرودگاه بیرون آمدم و چهره مادرم را پس از سالها دیدم، نمیتوانم با هیچ واژهای آن احساس را توصیف کنم. هنوز لحظهای که به همسرم زنگ زدم و گفتم: «من دقیقاً در جایی هستم که باید باشم» را به یاد دارم.
و چه فصل درخشانی شد؛ ورود افشین قطبی با آن ادبیات متفاوت… همانطور که در ابتدای گفتوگو اشاره کردم، نوع بیان شما دوستداشتنی بود؛ ترکیبی از دانش فنی، روانشناسی و احساس. یکی از دراماتیکترین قهرمانیهای پرسپولیس رقم خورد، با قلب شیر.
به نظر من آن قهرمانی حاصل لطف هواداران بود. هر بار که پیروز میشدیم – ۱۸ بازی بدون شکست و برد در پنج مسابقه اول – احساس میکردم با هر پیروزی، هواداران بیشتری جذب تیم شدند. سپس شش امتیاز از ما کسر شد و اختلافاتی درون تیم وجود داشت که باید مدیریت میکردیم. همانطور که خودتان میدانید، سه چهار روز پیش از دربی استقلال، لپتاپ من را یک نفر شکست؛ لپتاپی که تمام اطلاعات در آن ثبت بود. اما من همان شب بلافاصله لپتاپ جدیدی خریدم و همه اطلاعات را بازیابی کردم و فردای آن روز با لبخندی مثبت به بازیکنان گفتم «ادامه میدهیم».
انرژیای که در تیم ایجاد شد اجازه نداد یأس وارد شود. بعد از کسر امتیازها، یادم هست به تمرین آمدم و دیدم چهرهها افسرده است؛ بازی را در اهواز 4-1 باختیم و همه ناامید بودند. من اما هرگز امیدم را از دست ندادم. باور دارم ما ایرانیها قادر به انجام هر کاری هستیم، چون در عمق وجودمان نیرویی داریم که میتواند همه موانع را پشت سر بگذارد. تنها ای کاش بتوانیم بیشتر به یکدیگر کمک کنیم و کمی یکدست تر باشیم.
متأسفم که با اینکه برخی ایرانیها در خارج کشور باشگاه میخرند، اما مربیان یا بازیکنان ایرانی را به کار نمیگیرند. این موضوع برای من غمانگیز است. دوست دارم ایرانیها بیشتر هوای هم را داشته باشند؛ چون کافی است ایران بودن خودش سختیهایی دارد.
احساس میکنم دلتان گرفت… با وجود فاصله و دوری، حتی اشک در چشمتان جمع شد. این دلتنگی و عشق همیشه در وجود افشین قطبی بوده و هست.
بله، هست.
اگر بخواهید کمی مکث کنیم یا آب بنوشید؟ یا ترجیح میدهید همین حالا حرفی که در دلتان است مستقیم با مردم بزنید؟
چند ثانیه به من فرصت بدهید…
دلیل اندوهم این است که متأسفانه در سالهای اخیر بسیاری از عزیزانم را از دست دادهام. وقتی سن بالاتر میرود، قلب ما بیشتر به سمت کسانی میرود که دوستشان داریم. هر جایگاهی یا ثروتی داشته باشیم مهم نیست؛ آنچه اهمیت دارد سلامت و حضور عزیزان کنار ماست. خوب یادم هست مادرم، که معلم کلاس اول من بود، هر زمان نام ایران می آید، مادرم… (نمی تواند ادامه بدهد)
عذر میخواهم.
خواهش میکنم، راحت باشید. روحشان شاد. امیدوارم جای ایشان خوب باشد و همچنین حال شما هم خوب باشد. تحمل این غم بسیار دشوار است، خصوصاً برای کسی که درد غربت را هم کشیده. سنگین ترین غم است.
حق با شماست. گاهی این دوریها و اینکه شغل من ایجاب میکرد در سراسر جهان باشم، اما کنار کسانی که دوستشان دارم نباشم، باعث شده وقتی عکسها و خاطرات را از دست میدهیم، غمی در قلبم بماند.
در مقابل، وقتی جوانان ایرانی را میبینم که تلاش میکنند – چه در داخل و چه در خارج کشور – بسیار خوشحال میشوم. یا وقتی مربیان ایرانی را میبینم که با تلاش فراوان مسیر خود را طی میکنند. دوست دارم در سالهای باقیمانده از دوران مربیگریام بتوانم به همه آنها کمک کنم.
و اامیدوارم که این اتفاق در ایران هم رخ دهد. واقعاً دوست دارم بهزودی شما را در ایران ببینم و دوباره از نزدیک کار کنید؛ چون سرمربیای هستید که قدر جوانان، احساس و استعداد را میدانید. خیلی دوست دارم شما را دوباره اینجا ببینیم و چنین گفتوگویی از نزدیک داشته باشیم.
این احساس، عشق و لبخند… اینها بخشی از هویت ما ایرانیهاست. در بسیاری از کشورهای دنیا چنین احساساتی را نمیبینم. به باور من، اگر بتوانیم این انرژی را به سمت اهداف مشخص هدایت کنیم، میتواند ما را پیروز کند و نتایج بزرگی رقم بزند. فوتبال چنین تأثیری دارد.
اجازه بدهید بگویم: در جام جهانی ۹۸ دیدم فرانسه چگونه با حضور بازیکنانی از نژادهای مختلف یک تیم ملی واحد ساخت و قهرمان شد. این انرژی را شاهد بودم. در جام جهانی ۲۰۰۲، کره جنوبی با پیروزی مقابل پرتغال، ایتالیا و سپس بازی با اسپانیا به نیمه نهایی رسید و کشور یکپارچه شد. در ۲۰۱۴ آلمان پس از سالها، پرچم خود را با افتخار برافراشت. هنر فوتبال همین است. حتی دیدیم مردم برزیل پس از حذف مقابل آلمان اشک ریختند.
به نظر من فوتبال تنها چیزی است که میتواند ایران را یکپارچه کند و ما به این انرژی نیاز داریم.
و فکر میکنم این انرژی واقعاً به پرسپولیس کمک کرد. سختترین تجربه شما در دوره سرمربیگری پرسپولیس چه بود؟
اختلافات داخلی تیم سختترین بخش بود. باید به آقای کاشانی تبریک بگویم چون مدیریت بسیار خوبی داشتند، حمایت کردند و کمک کردند تیم یکدست باقی بماند. پس از باخت چهار بر یک در اهواز، ایشان محکم پشت من ایستاد و ما توانستیم با همکاری یکدیگر و با همراهی بازیکنان تیم را جمع کنیم و به نتیجه برسانیم.
کریم باقری کاپیتان فوقالعادهای بود. بازیکنانی مانند فرزاد آشوبی بسیار منطقی بودند. داشتن گلزنی مانند محسن خلیلی همهچیز را تغییر میداد؛ گل که میزد، همه شرایط عوض میشد. آن سال، عملکرد خلیلی بینظیر بود و گلهایی زد که همچنان معتقدم در سطح بینالمللی بودند.
بله، گل در زمین فوتبال و حتی بیرون از زمین هم اثر دارد؛ گاهی یک گل میتواند حتی قهر را از بین ببرد.
دقیقاً؛ گاهی یک لبخند، یک عذرخواهی، یک سلام یا حتی گفتن «دوستت دارم» میتواند بسیاری از روابط انسانی را ترمیم کند. همه ما مشکلات مختلفی داریم، اما در نهایت در عمق وجود همه ما عشق نهفته است.
در صحبتهایتان درباره پرسپولیس به لپتاپ شکسته اشاره کردید؛ شاید خاطره تلخی باشد، اما کلی سال گذشته… فکر میکنید کار چه کسی بود؟
میدانم چه کسی بود، اما ترجیح میدهم نام نبرم. مهم نیست چه کسی این کار را انجام داد؛ دلیل مطرح کردن آن مثال این بود که بگویم در هر شرایطی ممکن است اتفاقات پیشبینینشده رخ دهد، اما باید به جای کینه به دنبال راهحل رفت. همان طور که رفتم و یک کامپیوتر جدید خریدم و همهچیز را آماده کردم.
یک سوال بپرسم؟ کار، نیکبخت، مسعود زارعی یا شیث رضایی بود؟
خیلی خوب است شما همه چیز را می دانی. شیث در آن زمان یکی از بهترین دفاع راستهای فوتبال ایران بود؛ بسیار باکیفیت بازی میکرد، هرچند از نظر شیطنت میتوانست بهتر باشد. نیکبخت بازیکنی بسیار خلاق و بااستعداد بود و «مامانی» هم یکی از همان بازیکنان بود. این سه نفر گاهی شیطنتهایی در تیم داشتند، اما من همیشه با لبخند تلاش کردم مسائل را مدیریت کنم. هر سه را بخشیدم، دوستشان دارم و هر جا هستند نگاه مثبتی به آنها دارم. از هیچیک کینه ندارم؛ فقط جوان بودند و شاید امروز پختهتر و باهوشتر باشند. حفظ احترام، صداقت و کار برای کل تیم – نه فقط برای خود – بسیار مهم است.
البته همین سه نفر هنوز هم کمی شیطنت دارند، چه برسد به دوران بازیگریشان!
من واقعاً سعی کردم مثل یک پدر یا برادر بزرگ کمکشان کنم. هرگز از هیچ انسانی ناامید نبودهام. معتقدم هر انسان کیفیتی دارد که میتواند با یک تصمیم درست مسیر را تغییر دهد.
همچنان بازیهای پرسپولیس را دنبال میکنید؟:
بله، کاملاً.
پرسپولیس امروز را چگونه میبینید؟
پرسپولیس تیم خوبی است. آقای هاشمیان را خیلی دوست دارم؛ بازیکن من بوده و انسان بسیار خوبی است. متأسفانه نتوانست نتیجه لازم را بگیرد و فشار زیادی روی او بود. کاش کمی صبر و حمایت بیشتری میدید. شاید هدایت پرسپولیس در آن مقطع برای نخستین تجربه سرمربیگری باشگاهی کمی زود بود. بهتر بود ابتدا با تیمی کمحاشیهتر آغاز میکرد.
پرسپولیس باشگاهی است که به باور من همیشه با 12 نفر «۱۱ بازیکن + هواداران» بازی میکند؛ هوادارانی بسیار پرشور و پرتعداد که یکی از نقاط قوت تیم هستند. مربی باید قلب آنها را به دست بیاورد؛ هم در نحوه صحبت، هم در رفتار، هم در چینش تیم و حتی در مصاحبههای پیش و پس از بازی.
بهنظر من رقابت امسال بسیار نزدیک است. اگر چند بازیکن بهتر اضافه شود، شرایط مطلوبتر میشود. به عقیده من یکی از بهترین بازیکنان تیم، علیپور است که گلهای زیبایی میزند، بسیار موفق بوده و محبوبیت بالایی دارد. اورونوف را هم همه دوست دارند و بازیکنی بسیار خوب در سطح آسیاست و به همراه یکی دیگر از مهرهها میتوانند تأثیر زیادی در نتایج پرسپولیس و حتی استقلال داشته باشند.
و درباره استقلال؟ بازیهایش را چطور دیدید؟
کاملاً بازیهای استقلال را ندیدم؛ فقط برخی صحنهها را مشاهده کردم. استقلال هم تیم پرمهرهای است. مربیای بسیار پر انرژی دارد که با عشق با بازیکنان ارتباط برقرار میکند، همه را می بوسد و عشق به تمرین می آورد. خسرو حیدری بازیکن من بود و بسیار دوستش دارم؛ بازیکنی باهوش و توانمند بود. فکر میکنم دربی استقلال و پرسپولیس بسیار جذاب خواهد بود؛ ترکیبی از احساسات پرتغالی و برزیلی، اگر بخواهم استعارهای بزنم.
هنوز با شاگردان سابقتان در ارتباط هستید؟
با برخی از آنها بله. آمدم دبی با مبلغی هم در تماس بودم و امشب هم میروم بازی تیمش را ببینم تا عملکرد شاگردم را در مربیگری مشاهده کنم.
اگر روزی استقلال به افشین قطبی پیشنهاد بدهد؛ میپذیرید یا خیر؟
واقعاً نمیتوانم… چون رابطهای که با هواداران پرسپولیس دارم اجازه نمیدهد هرگز پشت به آنها کنم.
از تجربه حضور در تیم ملی ایران بگویید؛ تیمی که متأسفانه نتوانست به جام جهانی ۲۰10 برسد و در جام ملتها مقابل کره جنوبی در ضربات پنالتی شکست خورد. آن دوران چگونه بود؟
آن تجربه از نظر من با تمام وجودم حس کرده بودم که باید به جام جهانی برویم. این مسئولیت را پذیرفتم چون معتقد بودم تیم ما کیفیت لازم را دارد. متأسفانه شرایط دشواری داشتیم؛ سه بازی در یازده روز، دو بازی خارج از خانه و مشکلات ناشی از انتخابات که اثر منفی زیادی بر تیم گذاشت.
در بازی با کره شمالی عملکرد خوبی نداشتیم. مقابل آن تیم موقعیت زیادی نساختیم. در بازی بعد ساختیم و بردیم. برابر کره جنوبی تا دقیقه ۸۱ یک گل جلو بودیم، اما گل دوم را نزدیم و یک حرکت فردی درخشان از پارک جی سونگ باعث شد مسابقه مساوی شود. آن شب یکی از غمگینترین شبهای زندگی من بود. واقعاً نمیدانم دوباره بتوانم آن احساس سنگین را تحمل کنم؛ شبی بسیار تلخ برای من و برای ایران.
شما در ژاپن، کره جنوبی، چین و تایلند فعالیت داشتید. میخواهم بدانم دستاوردهای شما در این کشورها چه بود و بیتعارف، فکر میکنید ما چقدر کار داریم تا به سطح ژاپن و کره جنوبی برسیم؟
وقتی به ژاپن رفتم، روز اول در باشگاه برای من یک دفتر با امکانات کامل در نظر گرفته بودند؛ کنار دفتر یک سرویس بهداشتی و حمام بود. کمد بود و داخل کمد چهارده سوییت با نام من. کفشها واکسخورده، چهار پنج جفت کفش کاملاً اندازه پا و با مناسب ترین سایز، چند دست کتوشلوار با نامم. بیشتر بگویم؟
چمن تمرینی در حد میلیمتر با چمن زمین اصلی یکی بود. بازیکنان سر وقت، منظم و مسئولیتپذیر بودند. اینها بازتاب فرهنگ ژاپنی و ساختار آموزشی آنهاست.
در کره جنوبی شاید آن نظم ژاپن بهطور کامل وجود نداشت، اما بازیکنان با سرعت، قدرت و تعصب برای یکدیگر میجنگیدند. شرکتهایی مثل سامسونگ سرمایهگذاری کلان میکردند؛ سه زمین و ساختمان با تمام امکانات ساختند و حدود پنج میلیون دلار بودجه دادند.
در چین، در بهترین دوره ممکن حضور داشتم؛ زمانی که ستارههای بزرگ مثل هالک، پائولینیو، بنیتز و اریکسون در چین بودند. تجربه فوقالعادهای بود اما بعد از آن کووید همه چیز را در چین عوض کرد.
تلاش کردم همیشه پرچم ایران را بالا نگه دارم؛ چون بسیاری مواقع تنها ایرانی حاضر بودم و شاید مسیر را برای مربیان آینده ایرانی کمی هموارتر کردم.
معتقد هستم ایران استعدادهای زیادی دارد. امیدوارم در آینده تعداد بیشتری از ایرانیها بتوانند در کشورهای مختلف فعالیت کنند. آماری به شما بدهم: در پنج لیگ برتر اروپا هیچ سرمربی آسیایی نداریم – صفر نفر. باید این وضعیت تغییر کند. درها را باید باز کنیم.
در مورد کیفیت ورزشگاهها گفتید. استقلال و پرسپولیس مدتی است خانه بهدوش شدهاند، آزادی را ندارند و استقلال در ورزشگاهی با چمن بسیار نامناسب با پادیاب خلخال بازی کرد. آیا تصاویر آن را دیدید؟
بله، برخی صحنهها را دیدم و بسیار ناراحت شدم. اجازه بدهید مثالی بزنم: وقتی در سال ۱۹۸۸ آکادمی فوتبال را ساختم، با یک دانشگاهی قراردادی بستم و زمین ورزشی در اختیارم گذاشتند تا تیمهای آکادمی در آن تمرین کنند. خودم یک تراکتور و دستگاه چمنزن خریدم. باورتان میشود؟ تصویر کنید افشین قطبی پشت تراکتور، پیش از شروع تمرین، با تراکتور زمین را آماده میکرد تا خطوط مشخص شود و کیفیت چمن مناسب باشد. معتقدم اگر آن زمان من توانستم این کار را انجام بدهم، امروز مسئولان هم میتوانند.
بازی کردن روی چمنی که توپ روی آن به درستی حرکت نمیکند، کیفیت فوتبال را نابود میکند. سرعت توپ یکی از عناصر کلیدی فوتبال است. شما نمیتوانید با خودروی فراری در جادهای ناهموار مسابقه بدهید؛ ماشین آسیب میبیند. فوتبالیستهای ما هم چنین شرایطی دارند.
هزینه زیادی هم ندارد؛ اگر تنها ده درصد از قرارداد بازیکنان کمتر پرداخت شود و این مبلغ صرف چمن شود، کیفیت بازیها جهش پیدا میکند.
فکر میکنم بازیکنها هم حاضر باشند ده درصد از قراردادشان کم شود، اما در زمینی بازی کنند که آسیب نبینند.
صددرصد. فکر میکنم مربیان هم چنین چیزی را میپذیرند.
با توجه به اینکه هم در کانادا و هم آمریکا تجربه دارید – دو کشور میزبان جام جهانی آینده – چه باید بکنیم تا در این کشورها موفق باشیم؟
بسیار مهم است که پس از قرعهکشی و مشخص شدن محل حضور تیم، یک گروه اجرایی اعزام شود تا تمام مسیرها، زمینها و شرایط را بررسی کنند و بهترین امکانات برای کمپ تیم ملی فراهم شود. اگر بتوانیم چند بازی دوستانه پیش از جام جهانی در همان فضا برگزار کنیم، بسیار مؤثر خواهد بود.
ضمن اینکه باید ایرانیهای مقیم آمریکا، کانادا و حتی مکزیک را با تیم ملی همراه کنیم تا از تیم حمایت کنند.
در این بخش نامهایی را میگویم و میخواهم نظرتان را درموردشان بگویید.
علی دایی
یکی از بزرگترین اسطورههای فوتبال ایران؛ احترام بسیار زیادی برای ایشان قائلم.
علی پروین
وقتی جوان بودم، هر حرکت ایشان را با علاقه دنبال میکردم. غیرتی که همواره نشان میداد برایم بسیار جذاب بود و ایشان را بسیار دوست دارم.
حشمت مهاجرانی
اولین اولین ها.
احمدرضا عابدزاده
میتوانم بگویم «سون، فورتی سون» – بوئینگ ۷۴۷! بسیار دوستداشتنی. حتی یک تجربه کوتاه زمانی که در پرسپولیس با من بود؛ من را به منزلش دعوت کرد و برایم آشپزی کرد. آشپزیاش همانقدر خوب بود که در دروازه عملکرد داشت.
اگر در اروپا، مثلاً دانمارک، متولد شده بود؛ میتوانست در حد پیتر اشمایکل باشد؟
صددرصد. خیلی از بازیکنان و مربیان ما چنین ویژگی ای دارند.
بازیکنان دیگری به ذهن تان می آید؟
اگر بخواهم نام ببرم: علی کریمی اگر در آکادمیهای اروپایی تمرین میکرد، میتوانست سالها در بالاترین سطح بازی کند. خداداد عزیزی، کریم باقری… مهدویکیا این مسیر را طی کرد.
نیکبخت واحدی
بازیکنی خلاق، خوشچهره. اگر شیطنت را در مسیر درست هدایت میکرد، میتوانست در سطح بسیار بالایی بازی کند؛ حتی در سطح بهترینهای جهان.
کریم باقری
یکی از بهترین هافبکهای تاریخ فوتبال ما و انسانی شریف و دوستداشتنی. برای ایشان احترام زیادی قائلم و مثل یک برادر دوستش دارم.
مهدی طارمی
گلزن توانمند. دوست دارم او را در آغوش بگیرم و نصیحتی مثبت کنم؛ میتواند کمک زیادی هم به خودش، هم خانوادهاش و هم تیم ملی انجام دهد.
اگر بخواهید همین حالا یک نصیحت به او بکنید؟
تمرکز؛ تمرکز بر آنچه مهم است: بازی و تمرین. سایر مسائل را کنار بگذارد تا بتواند در سالهای پیشرو بیشترین تأثیر را داشته باشد.
سردار آزمون
از نزدیک ندیدهام، اما از دور او را یکی از بهترین مهاجمان میدانم. شاید بعد از علی دایی یکی از موفقترین مهاجمان فوتبال ما باشد. امیدوارم هرچه زودتر سالم برگردد و همراه تیم باشد.
«قلب شیر»
فکر میکنم ما 90 میلیون نفر با این قلب هستیم. گاهی این قلب پنهان میماند. اگر بتوانیم آن را و از پوشش بیرون بیاوریم و در رفتار و عملکرد روزانه نشان دهیم، میتوانیم درخشندگی و تأثیرگذاری بیشتری داشته باشیم.
بنیاد خیریه قلب شیر را راه اندازی کردید و بازیگرانی چون نیکی کریمی با شما همکاری کردند آنجا. در آن مقطع پیشنهاد بازیگری به شما دادند؟
بهتر است بگویم صرفاً روی مربیگری و فوتبال تمرکز میکنم. در جوانی در بخش فنی برخی تبلیغات کمک کردم، اما هرگز مقابل دوربین نبودم.
چون یک خبری آمد که پیشنهاد شد با نیکی کریمی همبازی شوید. صحت داشت؟
نه، این را از کجا شنیدید؟
همان زمان که ایران بودید و بنیاد خیریه را راه اندازی کردید این شایعه پخش شد.
نه نبوده، به نظرم مربیگری آنقدر سخت است که سراغ کار دیگری نروی.
اگر سه پیشنهاد همزمان دریافت کنید؛ تیم ملی ایران، کره جنوبی یا پرسپولیس؟ کدام را بی تردید می پذیرید؟
این سؤال را پاسخ نمیدهم؛ اولاً واقعیت ندارد و ثانیاً ترجیح میدهم در واقعیتها زندگی کنم. مهم پروژهای است که پیش رویم باشد و بتواند تأثیر فرهنگی و ورزشی ایجاد کند. دوست دارم در پروژهای باشم که در آینده بتواند اثرات مثبت زیادی داشته باشد؛ نه فقط در ورزش بلکه در فرهنگسازی و اثرگذاری.
چونجوانان ما نیاز به امید و راهنمایی دارند و باید یاد بگیرند که برای دستیابی به آرزوها، صبر، تلاش و پشتکار لازم است. نسل ما برای رسیدن به اهداف بارها زمین خورد و دوباره برخاست.
یک پالش کوچک داشته باشیم. من در هر پست سه بازیکن از سه نسل مختلف می گویم، شما اینها را در اوج شان تصویر کنید و بهترین را برای تیم تان انتخاب کنید.
میشود این کار را نکنیم؟ چون وقتی در آن فضا برویم دو نفر از آن سه نفر از من ناراحت می شوند!
البته گزینه هایی که انتخاب کردیم هیچکدام ناراحت نمی شوند، مثلا علی دایی، حسن روشن و مهدی طارمی.
علی دایی
پرویز قلیچ خانی، کریم باقری، جواد نکونام
کریم باقری
سید جلال حسینی، نصرالله عبداللهی، شجاع خلیل زاده
در خط دفاع: سید جلال حسینی چرا که مربی او هم بودم.
فکر می کنم آخری از همه سخت تر باشد، ناصر حجازی، احمدرضا عابدزاده و علیرضا بیرانوند.
این ها از نسل های مختلف هستند. هر سه – حجازی، عابدزاده، بیرانوند – چون در جام جهانی میتوان سه دروازهبان داشت!
چالش آخر، سه بازیکن خوش تیپ خود را انتخاب کنید.
من در کار خوش تیپی نیستم، بازیکن برای خوش تیپی برنمیدارم.
اما خودتان خیلی خوش تیپ هستید!
چشمانت قشنگ است. واقعاً باید این ویژگی را از پدرم بدانم که در سن بالای هشتادسال بزنم به تخته همچنان خوشتیپ است.
سخن پایانی را طبق روال واگذار می کنم به شما، بی واسطه با مردم صحبت کنید.
از وقتی که برای من گذاشتید سپاسگزارم. از این گفتوگو بسیار لذت بردم. بابت لحظاتی که نتوانستم واژه موردنظر را پیدا کنم، عذرخواهی میکنم؛ اما فکر میکنم قلب و نگاهم نشان میداد چه میخواهم بگویم.
همیشه قلب من با مردم ایران بوده است. هر جا که بودهام لطف داشتهاند و اجازه دادند در زندگیشان حضور داشته باشم.
از صمیم قلب تشکر میکنم. امیدوارم در آینده بتوانم بیشتر به کشور، مردم و فوتبالمان کمک کنم و اگر زمانی ناخواسته کسی را ناراحت کردهام، از ته دل عذرخواهی میکنم.
برای من، ایران همیشه در قلبم پیروز، پهلوان و بزرگ بوده و هست و همیشه دوستش دارم.
بدون دیدگاه