منو

دسته‌بندی‌ها
×
شناسه خبر: 46801
۲۹ آبان ۱۴۰۴ - ساعت: ۱۳:۱۰

مربی ایران: اینتر روی پوست من است؛ آلبرتینی کتکم زد اما عذرخواهی کرد!

مربی ایران: اینتر روی پوست من است؛ آلبرتینی کتکم زد اما عذرخواهی کرد!

آنتونیو مانیکونه مربی ایتالیایی تیم ملی ایران با گازتا دلواسپرت گفتگو کرده است.

به گزارش هفت ورزشی، گازتا دلواسپرت در تازه ترین شماره خود می نویسد؛ برای آقای آنتونیو، مرد ۵۹ ساله‌ای که در ایران زندگی می‌کند، هنوز هم گاهی پیش می‌آید که آوازِ قافیه‌دار و قدیمی سن‌سیرو را در گوشش بشنود: «مانیکونه–تو–قهرمانی، مانیکونه–تو–قهرمانی».

آنتونیو مانیکونه امروز دستیار سرمربی مهدی طارمی در تیم ملی ایران است، اما مسیر زندگی‌اش را با رنگ‌های نراتزوری نقاشی کرده: استعدادی میلان‌زاده در تیم‌های پایه، هافبکی پرتلاش در تیم بزرگسالان میان سال‌های ۱۹۹۲ تا ۱۹۹۴ و فصل ۹۷-۱۹۹۶، و بعدها مربی بسیاری از نوجوانان در مرکز تمرینی اینتر.

امروز دو پسر او نیز در فوتبال‌اند: توماسو، مدیر برنامه، و کارلو، مهاجم پرو سستو. و همه آن‌ها یکشنبه پای یک آیین خانوادگی می‌نشینند: دربی برابر… «آن‌ها».

مانیکونه، از همان شعار معروف شروع کنیم…

«من هرگز یک «قهرمان» نبودم، اما مردم هنوز هم در خیابان برایم آن را می‌خوانند.

این برایم ارزش دارد، چون یعنی چیزی در دل مردم جا گذاشته‌ام. همیشه حداکثر توانم را دادم و حس خوبِ دوست‌داشته‌شدن را با خودم دارم. اما همیشه همان پسر محله بوویزا می‌مانم؛ کنار میدان درگانو بزرگ شدم، همیشه با پاهای روی زمین. اینتر خیلی زود وارد زندگی‌ام شد؛ از تیم‌های پایه. برادرم میلانی بود، اما به لطف من همه خانواده راهشان به سوی نراتزوری خم شد.»

دربی، از نگاه یک هوادار ساده، چگونه بود؟

«یکی را خوب یادم هست؛ متأسفانه یک خاطره دردناک. در سن‌سیرو بودم، میان دوستان مدرسه که بسیاری‌شان میلانی بودند، وقتی هیتلی با ضربه سر روی کوللوواتی پرید و گل زد. همان روز فهمیدم در دربی هیچ چیز را نباید قطعی دانست؛ خیلی وقت‌ها بهتر است تیمِ «ضعیف‌تر» باشی. برای همین دوست دارم بگویم یکشنبه «آن‌ها» مدعی‌اند… من، آن پسرک روی سکوها، آرزویم این بود که روزی در چنین مسابقه‌ای بازی کنم. اگر تلاش کنی، گاهی رؤیاها واقعاً برآورده می‌شوند.»

شما خیلی زود به این رؤیا رسیدید..

«در فصل ۹۳-۱۹۹۲ تازه از اودینه برگشته بودم. در بازی رفت می‌دانستم روی نیمکت می‌مانم و از خود مسابقه چیز زیادی به یاد ندارم، جز اینکه یک–یک شد؛ گل‌های لنتینی و ده‌آگوستینی. اما صحنه سکوها، شور و انرژی هواداران را فراموش نمی‌کنم. شاید تنها باری بود که خوشحال بودم بازی نمی‌کنم، چون توانستم آن اولین دربی را با تمام وجود تماشا کنم. اما در بازی برگشت، همه ۹۰ دقیقه در میدان بودم: یک–صفر جلو بودیم، برتی گل زد. داشتیم به شکلی غیرممکن میلان را تعقیب می‌کردیم، اما گل تساوی گولیت همه‌چیز را بر باد داد. آن سال‌ها روسونری یک ماشین جنگی واقعی بود؛ کافی بود فقط تمرین‌شان را ببینی.»

اگر بخواهید تنها یک صحنه را از آن سال‌ها جدا کنید؟

«سال بعد از کنار پائولو مالدینی—بزرگ‌ترینِ همه—گذشتم. روی من خطا کرد، خیلی زیرکانه، همان‌طور که فقط قهرمان‌ها بلدند؛ پنالتی بود اما داور دید نداشت… بعد یک ضربه بسیار محکم از دمتریو آلبرتینی خوردم. فردایش آلبرتینی به خانه‌ام زنگ زد و عذرخواهی کرد: در دربی هیچ‌کس به چهره دیگری نگاه نمی‌کرد، اما احترام واقعی همیشه برقرار بود. شاید شهر خیلی تغییر کرده باشد، اما نوع صادقانه‌ای که با دربی زندگی می‌کنیم هرگز تغییر نکرده. این مسابقه آیینه تمام‌نمای میلانو است؛ از پایه‌ها همین را یادمان داده‌اند.»

رشد کردن درون اینتر چگونه بود؟

«در تیم اميد یک تیم خوب داشتیم: من، میناودو، ماندلی؛ به ما می‌گفتند «دار و دسته دالتون‌ها» چون ریزاندام بودیم، اما احتراممان را می‌گرفتیم. یک‌بار در یک دربی، ناگهان یک پسر دو سال کوچک‌تر وارد زمین شد: گفتند پسر چزاره مالدینی است. همان پنج دقیقه اول فهمیدم: او پرواز می‌کرد… گذراندن سال‌های جوانی در اینتر—چه به‌عنوان بازیکن، چه مربی—مرا به‌عنوان انسان ساخت. یک پوست دوم نراتزوری به من داد که هنوز هم روی تنم احساسش می‌کنم.»

کیوو هم در پایه‌ها مربی بوده؛ او را قبول دارید؟

«صدر جدول ایتالیا و اروپا است؛ دیگر چه باید بکند؟ او را دیده‌ام: آدمی فروتن و صمیمی است، درست همان‌طور که ما اینتری‌ها دوست داریم. ابتدا عاقلانه چیز زیادی تغییر نداد، الآن آرام‌آرام شدت و عمق بازی تیم را بالا می‌برد. در کل، یک تداوم عالی وجود دارد: باشگاه قوی، مربی قوی، بازیکنان قوی.»

به شما می‌گفتند رهبر جدی با کار زیاد و حرف کم؛ کسی هست که شبیه شما باشد؟

«هر بازیکنی شخصیت خودش را دارد و باید به آن احترام گذاشت. مثلاً من مخییتاریان را، چه داخل زمین چه بیرونش، بسیار دوست دارم؛ غیبت او ضربه بزرگی برای این بازی است. در فوتبال بیشتر از آنچه می‌شنوی، از آنچه می‌بینی یاد می‌گیری، و حضور آدم‌هایی مثل او در رختکن مهم است. اینتر همچنین یک زوج مهاجم فوق‌العاده دارد: لائوتارو دوباره با تورام کنار هم قرار می‌گیرند و این مسئله‌ای تعیین‌کننده است. فکر می‌کنم این دربی می‌تواند آبی‌پوشانی را که از شب تلخ بازی ملی برابر نروژ می‌آیند—مثل بارلا و باستونی—شارژ کند.»

از میلانِ آلگری چه تصویری دارید؟

«سلامی هم به مکس می‌فرستم: من، او و گتوزو یک‌زمان در پروجا در یک خط میانی کنار هم بازی کردیم. معدود کسانی مثل آلگری می‌توانند نقاط قوت تیم خود و نقاط ضعف حریف را این‌قدر خوب مدیریت کنند. او فوراً به میلان استحکام داد. همه می‌دانند اینتر از لئائو در فضای باز زیاد آسیب دیده، اما من بیشتر از پولیسیچ می‌ترسم: او سخت‌تر کنترل می‌شود چون کمتر «قابل‌خواندن» است.» تازه طارمی را دیدید؛ حالش چطور است و چرا در میلان ناامیدکننده بود؟ «فقط و فقط به‌خاطر فیزیک بدنی‌اش: دچار التهاب مزمن بود و نتوانست آن را درمان کند؛ باید سه ماه می‌ایستاد و امکانش نبود. او یک حرفه‌ای تمام‌عیار است؛ در اینتر می‌توانست بهتر باشد، اما در تیم ملی کاپیتان است و رهبر تیم در جام جهانی خواهد بود.»

در کادر فنی سوئیس هم که بودید؛ سومر و آکانجی را از نزدیک شناختید.

«سومر یک ساعت سوئیسی است: قابل‌اعتماد در زمین و بیرون زمین، و نمره ۱۰ در رختکن. درباره آکانجی فقط یک چیز می‌گویم: اگر در سال‌های اخیر همه اروپا خواهانش بودند، لابد دلیلی دارد…»

در پایان، آرزو دارید روزی دوباره دربی را «از داخل» و در کادر فنی اینتر تجربه کنید؟

«به شما گفتم؛ من بچه بوویزا هستم و آن‌جا یاد گرفتم از امروز لذت ببرم. هیچ‌وقت نگو هرگز، اما فعلاً ذهنم در ایران است. و البته دربیِ دربی‌ها که یکشنبه برگزار می‌شود، معلوم است.»

📢 مهم‌ترین اخبار


اشتراک گذاری:

بدون دیدگاه

بیوگرافی میرهاشم حسینی پسر ورزیده از میانه تا قله تکواندوی جهان