آردا گولر، هافبک جوان و مرموز رئال مادرید، از همان روز نخست که پا به والدبباس گذاشت، استعداد نابش را فریاد زد؛ استعدادی که مربیان با لبخند میگفتند: «کافیست چیزی گرد در اطرافش ببینی تا بدانی دنبال توپ میگردد.» اما ورای درخشش افسونگرانه در زمین، دو آردا وجود دارد: یکی آرام و مؤدب که از هیاهوی اطرافش گریزان است، و دیگری جنگجویی که در سه سال، از نوجوانی خجالتی در فنرباغچه، به یک چهره جهانی بدل شده؛ پدیدهای که بهجای تکیه بر سروصدا، با تمرکز، فروتنی، و قدرتگیری بدنی مسیرش را در کهکشانیترین باشگاه جهان میسازد.
به گزارش هفت ورزشی، آردا گولر تنها یک فوتبالیست جوان نیست؛ او یک پدیدهٔ نادر در فوتبال مدرن است. پسرکی که اطرافیانش میگویند: «دو آردا گولر وجود دارد؛ یکی در زمین، دیگری بیرون از آن.» بیرون از زمین، او آرام، درونگرا و محترم است؛ اما بهمحض لمس توپ، به آتشفشانی از نبوغ و چالاکی بدل میشود. این ستارهٔ ترک از نوجوانی کمرو در استانبول برخاست و حالا در مادرید، کنار بزرگانی چون کروس و مودریچ، مسیری سخت و الهامبخش را برای تبدیل شدن به وارث نسلهای پیشین طی میکند؛ مسیری که با احترام به سلسلهمراتب و تلاش بیوقفه برای «پر کردن یخچال» خانواده و باشگاه همراه است.
«آردا گولر، پسر آرام رئال مادرید که صدای اطرافش را نمیخواهد»
دور و برِ این پدیده ترک رئال مادرید، از همان آغاز، چیز پنهانی وجود نداشت. اطرافیانش میگفتند:
«دو آردا گولر وجود دارد؛ یکی در زمین، دیگری بیرون از آن.»
جملهای که پیشتر هم درباره پسر بیستساله ترک شنیده بودیم؛ کسی که نیمی از عمرش را میان بزرگترین باشگاههای فوتبال گذرانده است.
وقتی پایش به والدبباس، مرکز تمرین رئال مادرید، باز شد، تنها چند دقیقه طول کشید تا چشمها برق بزند. مربیان با لبخند میگفتند:
«کافیست چیزی گرد در اطرافش ببینی تا بدانی دنبال توپ میگردد.»
لمسش با توپ، متفاوت است؛ نرم، خاص، و ناب. انگار توپ خودش میخواهد به پایش بچسبد.
در تمرینها، وقتی توپ میغلتد، نگاهها ناخودآگاه سمت او میرود. از همانجا بود که زمزمهها آغاز شد؛ زمزمههایی درباره نبوغ، چالاکی، و حس بینقص او نسبت به بازی.
با چند لمس، چند چرخش، برقِ استعدادش همه را خیره میکرد. مردی کوچکجثه اما با تسلطی کامل بر زمین؛ گویی توپ در کنترلِ اوست، نه برعکس.
در مادرید کسی از آن جمله معروف چیزی نگفت، اما همه آن را حس کردند. جملهای که بعدها مربی سابقش، اردی چلشک، گفت:
«وقتی آردا را میبینی، احساس میکنی توپ خودش انتخابش کرده است.»
در سه سال، او از نوجوانی کمرو و لاغر در استانبول به چهرهای جهانی بدل شد؛ از فنرباغچه تا رئال مادرید.
او در شمال استانبول زندگی میکند، نزدیک فرودگاهی که باید از آنجا به اردوی تیم ملی ترکیه بپیوندد. در اردوی ملی هم همان احترام و سکوت آرامشبخش را دارد. از نوجوانی، وقتی با برادرش در حیاط خانه بازی میکرد، مادرش به او گفته بود:
«از امروز، وظیفهات پر کردن یخچال است، پسرم.»
یعنی وقتش رسیده مرد خانه شود.
برادر بزرگترش در جوانی همزمان با او درگیر فوتبال بود، اما مسیرش به جایی نرسید. حالا تمام ترکیه چشم به پسر کوچک خانواده داشت. پدیدهای که از آنکارا برخاسته بود و در شانزدهسالگی پیراهن فنرباغچه را پوشید و ستاره آن شد.
در ترکیه همه از او حرف میزدند، در رئال مادرید همه در سکوت نگاهش میکردند. خودش میگفت:
«سروصداهای اطرافم انگار اصلاً به من ربطی ندارد. انگار هیچ نیازی به آن ندارم.»
او آرام است، درونگرا، اما در زمین آتشفشان. گاهی حس میکنی از درونش هزار آتش شعله میکشد اما بیرونش آرام است؛ همان ترکیب نادر میان شرقیبودن و مدرنبودن.
در مادرید، آردا گولر خیلی زود فهمید که مسیرش باید میان احترام به بزرگان و اثبات خودش باشد. کنار ستارههایی مثل لوکا مودریچ و تونی کروس، جایی برای غرور باقی نمیماند.
او تعریف میکرد:
«یکبار مودریچ به من گفت: حالا نوبت توست که یخچال را پر کنی.»
همه خندیدند. اما پشت این شوخی، پیامی نهفته بود: وقتش رسیده مسئولیت بپذیرد.
از همان روز، او کارش را جدیتر گرفت. در رختکن، آرام؛ در زمین، پرشور. از تمرین تا مسابقه، میان ستارهها خودش را گم نکرد. یکی از همتیمیهایش میگوید:
«او دیگر همان پسر لاغر نیست؛ حدود هشت کیلو عضله اضافه کرده، بدنش آماده جنگ شده.»
قدش ۱۷۵ سانتیمتر است اما قدرت بدنیاش شگفتانگیز. در ۱۶ مسابقه، ۴ گل و چند پاس گل داده است. از زمان حضور ژاوی آلونسو در رئال، تمرینهایش متمرکزتر شد. خودش میگوید:
«میدانستم باشگاهی که به آن آمدهام، بزرگترین است، اما نمیدانستم که مسیر، اینقدر سخت خواهد بود.»
اولین فصلش پر از مصدومیت بود. عضلاتش هنوز به شدت تمرینها عادت نداشتند. با وجود این، هرگز شکایت نکرد. وقتی از او میپرسند آیا ناامید شد، لبخند میزند و میگوید:
«نه، فقط فهمیدم باید صبورتر باشم.»
ژونی کلافات، مسئول جذب بازیکن در رئال، گفته بود:
«فکر نمیکردم او به این سرعت به چنین سطحی برسد.»
اما گولر با تمرکز و فروتنی مسیرش را ساخت. او در تمرینها، مودریچ را از نزدیک زیر نظر داشت. مودریچ به او میگفت:
«بازیکن خوب بودن کافی نیست؛ باید جنگجو هم باشی.»
آردا بعدها گفت:
«وقتی مودریچ از رئال رفت، تازه فهمیدم چقدر به من یاد داده بود. او واقعاً شبیه برادرم بود. من حتی او را لوکا آبی صدا میکردم، برادر لوکا.»
در ترکیه، مردم او را «آردا آبی» صدا میزنند — برادر آردا. پسرکی که از میان محلههای خاکی آنکارا برخاست و حالا در پایتخت فوتبال جهان میدرخشد.
او آرامآرام شبیه بازیکنان اسطورهای شد؛ نه بهخاطر تعداد گلها، بلکه بهخاطر رفتارش، وقارش، و نبوغش در لمس توپ. در زمین، ذهنش سریعتر از پاهایش کار میکند.
«میخواهم کسی باشم که وقتی توپ میافتد، همه به من نگاه کنند.» این را خودش گفته بود.
ژاوی آلونسو، مربی بایر لورکوزن و یکی از تحسینکنندگانش، در گفتوگویی گفت:
«آردا دو چهره دارد؛ یکی آرام و بااحترام، دیگری جنگجو در زمین. او جنگنده است.»
در رئال، او با بزرگان تمرین میکرد، از کروس تا بلینگهام.
اطرافیان پدیدهٔ ترکِ رئال مادرید هرگز این را پنهان نکرده بودند: «خواهید دید، آردا گولر دو چهره دارد؛ یکی وقتی توپ در نزدیکیاش باشد و دیگری بیرون از زمین.» جملهای کوتاه اما پرمعنا که پیشتر نیز دربارهٔ این ترکِ بیستساله شنیده شده بود؛ کسی که از زمانی که تنها نیمی از این سن را داشت، به بزرگترین باشگاهها وعده داده شده بود. پس ذهنمان را به کار انداختیم و اندکی جستوجو کردیم. این سخن نخستینبار در والدبباس، مرکز تمرینی کهکشانیها، در آغاز فصل گذشته به گوش رسیده بود. پس از یک جلسهٔ تمرینیِ دور از چشم رسانهها، یکی از کارکنان باشگاه چنین گفته بود:
«بهمحض اینکه چیزی گرد و شبیه توپ در اطراف باشد، میخواهد بازی کند. رابطهای خاص با توپ دارد؛ لمس توپش منحصربهفرد است. این زندگیِ اوست، بهسادگی؛ و این را میشود حس کرد.»
هیچکس دروغ نگفته بود. وقتی او را در شمال استانبول مییابیم ــ درست پیش از آنکه به اردوی تیم ملی بپیوندد تا بیستوچهارمین بازی ملیاش (با پنج گل) را انجام دهد ــ همان آردای مؤدب، آرام و تقریباً خجالتی را میبینیم؛ و نیز همان «گولر»ی را که چون توپی در اطراف افتاده، بیدرنگ پاس میدهد. از همان لحظه، چشمانش برق میزند و بازیهای کوچک آغاز میشوند. پس از چند پاس کوتاهِ زمینی، نوبت به «بازیِ برزیلی» میرسد؛ جوان ترک از تمام سطوحِ پای چپش بهره میگیرد، پا به توپ شما میآزماید تا رقابتی شکل بگیرد: چه کسی زیباتر با پشتِ پا پاس میدهد؟ چه کسی تمیزتر کنترل میکند؟ و تنها یک قانون هست: مبادا توپ به زمین بیفتد.
آردا این جملهٔ آخر را بر زبان نیاورد، اما بدنش خودش سخن میگفت. سرانجام اِردی چلیک، دوستِ نزدیکش که حالا مدیر تصویر و روابط رسانهایِ او شده است، مجبور شد سوتِ پایانِ بازی را بزند ــ مسئلهای مربوط به زمانبندی؛ باید برای عکاسی حاضر میشد، تعهداتِ دیگری هم در پیش بود. در سه سالِ گذشته، زندگیِ این بازیساز دگرگون شده است: بدرود با استانبول و فنرباغچه، باشگاهی که از چهاردهسالگی به آن پیوسته بود، و سلام به مادرید و همهچیزهایی که با آن همراه است.
گولر داستانی از همانهاست که فوتبال گاهبهگاه میآفریند: قصهٔ پسرکی که خواهرِ بزرگترش ــ هشت سال بزرگتر از او ــ روزی به او گفت:
«از حالا پر کردنِ یخچال با توست.»
آن زمان برادر نوجوان بود و سراسرِ ترکیه خواهانش. در فنرباغچه، فوتبال دیگر صرفاً یک بازی نبود؛ بلکه راهی بود برای سرپا نگهداشتنِ خانوادهای که مغازهٔ خواربارفروشیشان تازه ورشکست شده بود. اینجا بود که چهرهٔ دومِ آردا، آنکه از هیچچیز نمیترسد، به میدان آمد. او امروز میگوید:
«هیاهویی که ممکن است پیرامونِ من باشد، هیچوقت برایم بهمعنای فشار نبود. اگر چنین میدیدمش، کارم را سختتر میکرد. البته مسئولیتهایی هست که باید به دوش کشید، اما همین چیزها به من نیرو میدهند تا کارهای بیشتری انجام دهم، تا مرزها را جابهجا کنم. انگار به این شلوغی نیاز دارم.»
بااینحال، هیچگاه او را متکبر نکرده است. در کشورش، همه از او بهعنوان پسری بسیار مؤدب و خوشتربیت یاد میکنند؛ در مادرید نیز همین تصویر از او وجود دارد.
خودِ گولر در پاسخ به اینکه آیا میتوان در رختکنِ رئال مادرید، در عین مهربانی و سکوت، جایگاهی برای خود ساخت، چنین میگوید:
«یکی مانعِ دیگری نیست. بعضیها شاید فکر کنند من زیادی مهربانم چون مشکلی ایجاد نمیکنم، اما جاهطلبیِ زیادی دارم. مهم این است که تلاش نکنی کسی باشی که نیستی.»
بسیار خوب، اما وقتی این چپپا بخواهد ضربهٔ ایستگاهی بزند، چطور کاری میکند که توپ به او برسد؟
او لبخند میزند و توضیح میدهد:
«فکر میکنم اخیراً در تمرینها، با ضربههایی که در پایانِ تمرین میزنیم، توانستهام احترامِ بیشتری بهدست آورم. بعد از آن، آخر هفتهها وقتی خطایی نزدیکِ محوطهٔ جریمه اتفاق میافتد، درخواستِ توپ آسانتر میشود. اما مهم است که میانِ مطالبهٔ حقِ خود و احترام به دیگران و باشگاه تعادل برقرار کنی. مثلاً اگر بازیکنی چون لوکا مودریچ (که تابستانِ امسال به میلان رفت) جلو بیاید و بخواهد ضربه را بزند، باید بیهیچ حرفی توپ را به او بسپاری.»
یکی از هواداران در دیدار ترکیه و پرتغال در یورو ۲۰۲۴ پلاکاردی در دست داشت که روی آن نوشته شده بود:
«رونالدو قدیم، آردا گولر جدید»
(Old Ronaldo, New Arda Güler)
سه سال پیش، در یکی از نخستین تمرینهای مشترکشان در رئال مادرید، همین دو نفر (آردا و لوکا مودریچ) موجب خندهٔ فراوان همتیمیهایشان شدند. آردا با لبخند آن روز را به یاد میآورد:
«او را “لوکا آبی” صدا زدم. در کودکی به ما یاد میدهند که برای احترام، واژهٔ “آبی” را به نام کسانی که از ما بزرگترند اضافه کنیم. نمیتوانستم او را فقط با نام کوچک صدا بزنم…»
همین کافی بود تا رختکن از خنده منفجر شود و از آن روز به بعد، همه همتیمیها شروع کردند به صدا زدنِ کوچکترین بازیکن گروه با لقبی بامزه: «آردا آبی».
از آن زمان، او در همهٔ جنبهها رشد کرده است. یکی از صمیمیترین دوستانش میگوید:
«پیشتر، وقتی شوخیمان میگرفت و وانمود میکردیم که با هم دعوا میکنیم، مطمئن بودم که برنده میشوم. اما حالا دیگر جرأت چنین کاری را ندارم. او خیلی روی تودهٔ عضلانیاش کار کرده، حدود هشت کیلو اضافه کرده است.»
این رشد فیزیکی به او کمک کرده تا بهتر در نبردهای تنبهتن بایستد، سریعتر عمل کند و جایگاه ثابتش را در ترکیب اصلی بهدست آورد. از آغاز جام جهانی باشگاهها و با ورود ژابی آلونسو بهعنوان سرمربی جدید رئال، گولر با قامت ۱.۷۵ متر و وزن ۷۰ کیلوگرم، دیگر از ترکیب اصلی بیرون نمانده است: ۱۴ بازی از ۱۶ مسابقه بهعنوان بازیکن ثابت، با ۴ گل و ۶ پاس گل.
آیا تصور میکرد این روند اینقدر طول بکشد؟
او پاسخ میدهد:
«میدانستم به بزرگترین باشگاه جهان آمدهام. اما از همان نخستین تمرین فهمیدم که کیفیت لازم برای بازی در این سطح را دارم. هیچوقت شک نکردم که روزی در اینجا موفق خواهم شد. جونی کالفات (رئیس بخش استعدادیابی باشگاه) طرح را برایم توضیح داده بود. گفت سال اول دشوار خواهد بود ــ و چارهای جز این نیست ــ برای بازیکنی جوان که تا آن زمان فقط در ترکیه بازی کرده بود. همچنین به من گفت که من برای دوران پس از لوکا مودریچ و تونی کروس جذب شدهام. همهچیز روشن و صادقانه بود، و این بهترین حالت ممکن است.»
سال دوم اما با مصدومیتهای عضلانی همراه شد؛ مشکلی که گریبان بسیاری از بازیکنان تیم را گرفت و باعث شد رئال هرگز به ریتم باثباتی نرسد.
آیا از کارلو آنچلوتی دلخور است که وقتی آماده بود، فرصت بیشتری به او نداد؟
در آن روزها، وقتی در بازیهای حساس مرحلهٔ حذفی لیگ قهرمانان مقابل منچسترسیتی، اتلتیکو مادرید و سپس آرسنال روی نیمکت نشست، چه احساسی داشت؟
در ترکیه، این موضوع بازتاب گستردهای داشت ــ مانند همیشه وقتی پای گولر در میان است.
او امروز با احترام میگوید:
«کارلو یکی از بزرگترین مربیان تاریخ است. نباید فراموش کرد که او به رسانهها گفت من روزی به یکی از بهترین هافبکهای جهان تبدیل میشوم. داویده (پسرش و دستیارش) هم همیشه تلاش کرد به من کمک کند. من قدردانشان هستم. وقتی بازی نمیکردم، سخت بود، اما همان دوران انگیزهام را بیشتر کرد؛ منتظر لحظهٔ خودم بودم.»
آردا گولر هرگز گزینهٔ رفتن به تیمی کوچکتر برای بهدست آوردن دقایق بیشتر بازی را در نظر نگرفت.
مودریچ مدام به همتیمیِ جوانش میگفت که «ستارهها سرانجام در یک خط قرار خواهند گرفت». در میان اعضای کادر فنیِ آنچلوتی، هیچکس تردید نداشت. امروز نیز همه اذعان دارند که از همان ابتدا فهمیده بودند با بازیکنی «منحصربهفرد و خاص، با درکی شگفتانگیز از بازی» روبهرو هستند. یکی از کارکنانِ سابقِ باشگاه میگوید:
«در رابطهاش با توپ و در دیدِ بازی، از سطحی بالاتر است. اما زود آمده بود؛ لازم داشت بدنش را بسازد، شدت و ریتمِ حرفهای را پیدا کند.»
فرآیندی طبیعی که با ورودِ ژابی آلونسو ناگهان شتاب گرفت. «لوکا آبی درست میگفت. گولر نمیتوانست آرزویی بهتر از همکاری با آلونسو داشته باشد.»
در فصلِ ۲۰۲۳–۲۰۲۴، آردا با دقت تمام بازیهای بایرلورکوزنِ مربی باسکی را دنبال میکرد ــ تیمی که قهرمانِ بوندسلیگا و جامِ حذفیِ آلمان شد و تا فینالِ لیگِ اروپا نیز پیش رفت. او میگوید:
«شیوهٔ بازیشان را خیلی دوست داشتم.»
و سپس میافزاید که معمولاً «روزانه یکی دو مسابقه» تماشا میکند. خلاصه اینکه، این پیوند از همان ابتدا سرنوشتساز بود.
به گفتهٔ آردا، آلونسو خیلی زود فهمید که «دو گولر» وجود دارد:
«او به من گفت: میدانم برای تو همهچیز غریزی است، میدانم در زمین جنگجویی. فوتبالِ او اغلب بر اساسِ نبردهای یکبهیک در نیمهٔ زمینِ حریف است، چیزی شبیه به یارگیریِ فردی. برای این سبک، باید روحیه و ذهنیتی پرخاشگرانه داشت. در هر حال، من کاملاً به برنامههایش اعتماد دارم؛ اگر روزی از من بخواهد دروازهبان بازی کنم، میروم و یک جفت دستکش میخرم.»
این جملهٔ آخر موجبِ انفجارِ خندهٔ سِرهات میشود ــ همان کسی که مسئولِ شبکههای اجتماعیِ گولر است و همراهِ او در مادرید زندگی میکند.
پدر و مادرش، پس از آنکه پسرِ کوچکشان در سالِ نخستِ زندگی در اسپانیا جا افتاد، به ترکیه بازگشتند. پدر حالا دلیلِ خوبی برای لبخند دارد: وقتی امباپه به رئال مادرید پیوست، به پسرش گفت که او و کیلیان میتوانند جانشینانِ شایستهای برای زوجِ افسانهایِ کریستیانو رونالدو و مسعوت اوزیل باشند.
خودِ اوزیل ــ که رابطهای نزدیک با رجب طیب اردوغان، رئیسجمهورِ ترکیه دارد ــ این مقایسه را تأیید میکند و هنوز هم گاهبهگاه برای شاگردِ سابقش در فنرباغچه (میانِ ژانویهٔ ۲۰۲۱ تا ژوئیهٔ ۲۰۲۲) پیام میفرستد.
امروز، زوجِ گولر–امباپه در زمین میدرخشد. در همین فصل، آردا چهار پاسِ گل برای کاپیتانِ تیم ملیِ فرانسه فرستاده است. او لبخند میزند و میگوید:
«مقایسهٔ جالبی است، باعثِ خوشحالیام میشود. آنها (رونالدو و اوزیل) کارهای بزرگی کردند. اما موفقیتهای بزرگ را همیشه تیم به دست میآورد، نه دو بازیکن.»
در ادامه، وقتی از او میپرسند چرا بازی کنارِ امباپه برایش اینقدر آسان است، شانه بالا میاندازد و توضیح میدهد:
«ویژگیهای او و من کاملاً مکمل هماند. خیلی خوب همدیگر را درک میکنیم، همهچیز روان پیش میرود. گاهی پیش از بازیها کمی با هم صحبت میکنیم: مثلاً “امروز باید این کار را بکنیم، آن حرکت را انجام دهیم.” اما بعضی شبها یک نگاه کافی است.»
از او دربارهٔ تقسیمِ فضاها در زمین میپرسند و اینکه برخی تحلیلگران به امباپه ایراد میگیرند که بیش از حد به عقب برمیگردد. گولر پاسخ میدهد:
«به نظر من باید اجازه داد هرجا خواست بازی کند. او سزاوارِ آزادیای است که استعدادش برایش به ارمغان آورده. اگر عقب میآید یا کمی به میانهٔ زمین میکشد، بیدلیل نیست؛ او بازی را میفهمد، میداند چه چیزی در هر لحظه لازم است. وقتی او این کار را میکند، وظیفهٔ من است که جای او را در خطِ حمله پر کنم.»
احترام به سلسلهمراتب، همواره در وجودِ اوست.
احتمال دارد این دو ستاره دوباره در پایانِ فصل، اینبار در آمریکای شمالی، یکدیگر را ملاقات کنند ــ جایی میانِ ایالات متحده، کانادا یا مکزیک. ترکیه، که در گروهی شاملِ اسپانیا و گرجستان قرار دارد، اکنون برای حضور در جامِ جهانیِ آینده میجنگد.
بدون دیدگاه